برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 82
ای کاش شب بودم محبوبم
شب هر چه تاریک
شب هر چه بلند
عاقبت صبح می شود.
ای کاش روز بودم محبوبم
روز هر چه سبک
هر چه سنگین
عاقبت شب می شود
چه کنم که
شبهای عاشقی ام سالهاست رنگ سحر ندیده
و روزهای عمرم سالهاست تمام نمی شود
17.4.99 ساعت 1.47
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 141
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 161
قاصدک!
با سروهای سر به هوا بگو
ما را رمقی نمانده است،
نه برای حیات
نه برای مرگ،
با سروهای سر به هوا بگو
نه اینکه نخواستیم
نه اینکه نخواهیم،
بل که ما را رمقی نمانده بود،
بل که ما را رمقی نمانده است،
نه برای حیات
نه برای مرگ قاصدک!
با سروهای سر به هوا بگو
عطش ما را به ابرها،
سلام ما را به ستیغ های سپید
و
حسرت ما را به زلفهای زرگون آفتاب برسانند.
28-4-99
فرمان عشق...برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 134
هان!
به زبان آتش و شراره
به زبان آذر و اخگر سخن بگوی
با انجماد جامد این روح سربیام،
همچون خورشیدی که با برف دامنه
همچون تنوری که با خمیر،
هان!
به زبان آتش و آذر با من بگوی!
زبانهات را در کدامین کرانهی نیستان وجودم به انتظار نشینم؟
لهیبات را در کدامین سپیدهدم بر آغوش کشم؟
همچون نیستانی که آتش را در آغوش کشد،
به گرمی و اشتیاق تمام.
۳۰.۴.۹۹
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 159
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 149
آن زن از من می رمید
همچون گنجشکی هراسان در کنار مجسمه ی بودا
اما من می خواستم
دستان نسیم را بر گیسوانش ببافم
و
عطر گل سرخ را بر روسری اش بدوزم
آن زن از من می رمید
همچون گنجشکی هراسان در کنار مجسمه ی بودا
اما من می خواستم
سلام سیب های سرخ را به او برسانم
فرمان عشق...برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 189
کاش يا دنيا نبودم يا که اين دنيا نبود
یا که این دنیای نافرجام من اینجا نبود
ناله ها در سینه ام طغیان کشید و آه شد
زین دکانداران یکی را با منش پروا نبود
جز غم غربت نبستم طرفی از خویشان خویش
جز نفاق و کینه در مجموعه ی اینها نبود
جان من روزی که مست از جام درد و عشق بود
در جهان نامی ز جام و مستی و مینا نبود....
15.5.98 ساعت 9.30
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 187
به او نگفتم و او بود بود و نابودم
به او نگفتم و من در حقیقت او بودم
به او نگفتم و این عمر پر مشقت را
به جستجو و تکاپوی او بپیمودم
غزل غزل دل و جانم ز عشق او پر بود
ورق ورق سر و سرم به روش بگشودم
نماز صبح به محراب ابرو اش خواندم
نیاز شب همه بر گیسوان او سودم
به او نگفتم و در این گریوه او من بود
به او نگفتم و من در حقیقت او بودم
15.5.98 ساعت 14.21
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 201
مني كه روح و روانم خراب و خسته شده
مني كه عشق و اميدم ز هم گسسته شده
مني كه با همه ي همت و نبوغ و تلاش
در سعادت و نعمت به روم بسته شده
مني كه بال نهيفش به سنگ نزديكان
هزار باره چو گنجشك ها شكسته شده
مني كه دفتر ناگفته هاي هر روزم
به اشك هاي شبانه هميشه شسته شده
مني كه اينم و اينگونه در به در شده است
بگو چگونه به عشق تو پاي بسته شده
مني كه طالع نحسش هميشه حكمرواست
چه سان به بندگي ات ساعد و خجسته شده....
١٩.٥.٩٨ ساعت ١٣.١٨
برچسب : نویسنده : 7farmaan5 بازدید : 208